SAGHI GHAHREMAN:ساقی قهرمان
A*SH*N*A
کس - فا رغ از حواشی
پیش از آنکه زیر ناخنم تیر بکشد دیوارهی کسام تیر میکشد
پیش از آنکه دهانم آب بیفتد دیوارهی کسام خیس میشود
پیش از آنکه گلویم خشک شود از ترس
دیوارهی کسام زبر میشود مچاله میمالد به هم
پیش از آنکه طناب را بالا بکشد یا پایین بکشد
دیوارهی کس ام جوش میخورد انگار در مسیر آب جوش
پیش از آنکه دهانم آب بیفتد دیوارهی کسام خیس میشود
پیش از آنکه گلویم خشک شود از ترس
دیوارهی کسام زبر میشود مچاله میمالد به هم
پیش از آنکه طناب را بالا بکشد یا پایین بکشد
دیوارهی کس ام جوش میخورد انگار در مسیر آب جوش
پیش از آنکه نگاهی آرام و در سکوت سرم را لای پاهایش بگیرد
دیوارههای کسام وا میشود مثل زخمی گرم که از بیخودی بیهوشی بیدار میشود
دیوارههای کسام وا میشود مثل زخمی گرم که از بیخودی بیهوشی بیدار میشود
پیش از آنکه گریهام بگیرد
پیش از آنکه ببینم
پیش از آن که انگشتم را آرام فشار دهم روی دکمهی دیوانه وار سند
پیش از آنکه ببینم
پیش از آن که انگشتم را آرام فشار دهم روی دکمهی دیوانه وار سند
پیش از آنکه بخندم به قهقهه
چیزی شبیه هشدار یا زنگی که واقعه را هشدار میدهد زنگ میزند توی کسام
چیزی شبیه هشدار یا زنگی که واقعه را هشدار میدهد زنگ میزند توی کسام
پیش از آنکه توی دهانم فرو کنم دستت را
پیش از آنکه دیواری جهان را سرتاسر از من جدا کند
پیش از آنکه دیواری جهان را سرتاسر از من جدا کند
با استخوانهایم توی گلویم یک شب تا روز یا یک روز تا شب یا شبها و روزها که پشت هم میرسند و تهوع – یک لحظه پیش از هجوم استخوان به گلو
حواس کسام جمع می شود
پیش از آن که پوستم بداند آب جوش است و مغزم بگوید بپر کنار
پایم را میکوبم روی ترمز
انگشتم که له می شود لای در
آگاهی مثل التهاب یا مثل سرمایی که تیر میکشد نیش میزند توی کسام
پیش از آن که پوستم بداند آب جوش است و مغزم بگوید بپر کنار
پایم را میکوبم روی ترمز
انگشتم که له می شود لای در
آگاهی مثل التهاب یا مثل سرمایی که تیر میکشد نیش میزند توی کسام
پیش از آنکه گونهام بمالد به هرم نفسهای روی کسات
پیش از آنکه گونه ام بداند کجاست
کسام میداند کجاست
و اطلاع میدهد که گونهام آنجاست
پیش از آنکه گونه ام بداند کجاست
کسام میداند کجاست
و اطلاع میدهد که گونهام آنجاست
با این حال
ترکیبی از بی اعتنایی
و فراموشی
چهرهای بی شباهت به کس
به این تداوم هشیاری
در انسانی که منام تنظیم کرده است
ترکیبی از بی اعتنایی
و فراموشی
چهرهای بی شباهت به کس
به این تداوم هشیاری
در انسانی که منام تنظیم کرده است
من
با نام و دست و پا و چشمها و گوش و زبان و سر و رودهها و کون و ریهام روی هم
چیزی نیستم که بیارزم به یک روز از هوشیاریهای آگاه و گویای کسام که در حواشی شهروندی ناماش را پیچیدهاند لای منگنهی کودک و کیر.
با نام و دست و پا و چشمها و گوش و زبان و سر و رودهها و کون و ریهام روی هم
چیزی نیستم که بیارزم به یک روز از هوشیاریهای آگاه و گویای کسام که در حواشی شهروندی ناماش را پیچیدهاند لای منگنهی کودک و کیر.