Wednesday, March 30, 2011

READING MAHTAB KERANSHEH -۱ مهتاب کرانشهA*SH*N*A:



: مهتاب کرانشه
چشم ها
گنگ منتظر چشم ها 
پرده ی زمخت چشم ها زل زده
زیر روزی که پر پر ت کرد چشم ها ... 
چشم هات می خواهند که ببینند 
باشند
Eyes
Mute eyes waiting
Thick curtain of eyes staring
...Under the day the eyes made you withered
Your eyes want to see
To be 
Tr;FS 


*MAHTAB KERANSHEH,
کار شناس زبان و ادبیات فارسی
Poet,translator
b.14 Tir?/5 July5
OEUVRES:
Rainbow of love,selected poems
آمده بودم که بمانم/آمده بودم برای بوسیدن/برای مهر و آفتاب/آمده بودم برای بوهای رنگارنگ /نگاه صبح و سپیده ی سحر آمده بودم و این جهان اما ....

.....
MAHTAB KERANSHEH:NOBODY'S INVITING us
کسی ما را به خود نخواهد خواند
Note and Tr.by:F.Soleimani
from RENDAN
JULY 2010
در تحتانی ترین ته نشینی ات  ای تاریخ
طاهره هایی به نزدیکی هر چشم
شاعر می شویم و دور
در زیر انبوهی از اندوه ها
در ته ته بی عده گی روایات
تا شده ی درد
تنهای تنها
کسی مارا به خود نخواهد خواند
سالها در سالگرد همه ی روز ها
روز   هایی...هایی نو ؟!
پشت جریانات وارونه ی زمان
تو هم آسوده بخواب!
قدم هایم پیش نیامده پس کشید
گر چه ما راست قامتان تاریخیم!
بگذار آخرین آواز را با هم بخوانیم :
در تجلی این روز ها سنگ چه بزرگوار می شهر
و کسی ما را با خود نخواهد برد


...Mahtab Keransheh


مهتاب کرا نشه
مانیفست پایانی ...بدون هووو، بدون هااا

آبی را شکستیم و نفس بالا پرید
پاها پس کشید و میدان در خودش ترک
وپرسیدیم ازاین همه تنِ بی هوا به بیرون راهی هست
ازاین مرده های پرآوازه و جاه
وازخیالی که درخودش پوسید !؟
آن عنصر،درشریعت نارنجی و چشم های یکشنبه
آیه ی گرگ و مرگ
آن عنصر در لایه های خاک خورده
و زیادی حرف و حرف و حرف
از دست هایش ریخت ... شکست
و دل ای دل گفتن ها هیچ مرده ای را زنده نکرد / نمی کند
و آن عنصر تمام ...تمامِ تمام !
بدون هوووو، بدون هاااا!




*
In your lowest layers of sediments,O history!
Those chaste closest to each eye
We become poets and faraway
Under sorrow of sorrows
In the bottom of bottom of
Narratives in vain
Folded by pain
Lonely of lonely:
Nobody's reading us.
Years in anniversary of all the days
Day/s...s's new?
With our back towards
Reversal events
You too sleep calm!
My paces not forwarded went backward
Although we are the tall stature of history!
Let me sing the last song
In a show of these days
Stone is no solemn
And nobody's inviting us!
-NOTE:
Well structured in variations,interwoven nuances based on a core:
Nobody's inviting us.
But what the poet means is perhaps:
Nobody's reading us.
This comes from a breed of poetry,less encountered among a generation of image-less prose poems written with abundance of raw materials to express personal experiences in the form of confessional poetry,not ripe yet and polished.I see this poem as one of the "happenings" in our poetry.Is this one of a series of attached poems,we yet to see the rest of it?Or just a flair,due to present social events flooding us?
The keyword and instrumental is READING/come close and be with us.It is similar to sand pebbles pouring down to complete and bring together to form the time.Like a dream drumming out loud to convey the time.And TIME is what the poet happens to hope for,to come with READING.
Writing poetry is always being seen to be invitation,even though NOBODY'S INVITING US.
One more question remains to ask:
Is this a recurrence of Mahtab's contemplation as: I don't know exactly who I am.
F>S>
کسی ما را به خود نخواهد خواند KASI MA RA BEH KHOD NAKHAHAD KHAND,in FARSI' RENDAN.COM/JUNE 1,2010
1 Comment:
manijehtavakoli said:
How beautifully written the piece.
Especially nice elaboration on the keyword of this poem
July 3,2010

دستم بوی "چرا؟" گرفته است/دستم همان که سایه ها را پس می زد/دستم از این هفت خوان که گذشت ، آفتاب ریخت به این کلمه ها/من شعر شد /هوا شعر شد /و تو و این قاب ... باز/تو و این پنجره که از پشت اش حتا پرازیت های هوا هم سر در گم است /تو و این صدا که زیر "نمی دانم" مانده/تو / تو / تو چرا همیشه هستی و هیچ گاه نیستی! ؟