Monday, October 21, 2013

A*SH*N*A:FIRUZEH MIZANI فـيروزه مـيزاني


فـيروزه مـيزاني

از كتاب حسودي به سنگ



مرا صدا مي زنند مرا
عبور درهم نام ها
و بادبان ها
از باغ هاي گمشده
صندوق ها و سردابه هاي سنگين
آيينه ها و آيين هاي شكسته
آن جا كه نبوده ام

و من اين جام
مشرف ِ ايشان
بي رنگ بي حوصله
پيچيده در ترمه ي ابريشم
رو به بار نخل
و بازتاب تيره ي كافور

مرا كشنده اي ست كه آويز ارتفاع من ست
و دهانش مدامِ هول ِ گريه مي گيرد

مرا كه روي شانه هاي ايشان
هي برده مي شوم
هي باز مي گردم
عصر مي شوم
صبح مي شوم
شام مي شوم
تا باراني از نگاه ها
كه با ارتفاع مي گيرد
هر بار
كه بريزد

اما و تا هرگز
چتر سنگي ام را
كسي نمي گشايد