Sunday, June 1, 2014

A*SH*N*A:SAGHI GHAHREMAN:KOS

SAGHI GHAHREMAN:ساقی قهرمان 
A*SH*N*A
کس - فا رغ  از حواشی 
پیش از آن‌که زیر ناخنم تیر بکشد دیواره‌ی کس‌ام تیر می‌کشد
پیش از آن‌که دهانم آب بیفتد دیواره‌ی کس‌ام خیس می‌شود
پیش از آن‌که گلویم خشک شود از ترس
دیواره‌ی کس‌ام زبر می‌شود مچاله می‌مالد به هم
پیش از آن‌که طناب را بالا بکشد یا پایین بکشد
دیواره‌ی کس ام جوش می‌خورد انگار در مسیر آب جوش
پیش از آن‌که نگاهی آرام و در سکوت سرم را لای پاهایش بگیرد
دیواره‌های کس‌ام وا می‌شود مثل زخمی گرم که از بیخودی بیهوشی بیدار می‌شود
پیش از آن‌که گریه‌ام بگیرد
پیش از آن‌که ببینم
پیش از آن که انگشتم را آرام فشار دهم روی دکمه‌ی دیوانه وار سند
پیش از آن‌که بخندم به قهقهه
چیزی شبیه هشدار یا زنگی که واقعه را هشدار می‌دهد زنگ می‌زند توی کس‌ام
پیش از آن‌که توی دهانم فرو کنم دستت را
پیش از آن‌که دیواری جهان را سرتاسر از من جدا کند
با استخوانهایم توی گلویم یک شب تا روز یا یک روز تا شب یا شب‌ها و روزها که پشت هم می‌رسند و تهوع – یک لحظه پیش از هجوم استخوان به گلو
حواس کس‌ام جمع می شود
پیش از آن که پوستم بداند آب جوش است و مغزم بگوید بپر کنار
پایم را می‌کوبم روی ترمز
انگشتم که له می شود لای در
آگاهی مثل التهاب یا مثل سرمایی که تیر می‌کشد نیش می‌زند توی کس‌ام
پیش از آن‌که گونه‌ام بمالد به هرم نفس‌های روی کس‌ات
پیش از آن‌که گونه ام بداند کجاست
کس‌ام می‌داند کجاست
و اطلاع می‌دهد که گونه‌ام آن‌جاست
با این حال
ترکیبی از بی اعتنایی
و فراموشی
چهره‌ای بی شباهت به کس
به این تداوم هشیاری
در انسانی که من‌ام تنظیم کرده است
من
با نام و دست و پا و چشم‌ها و گوش و زبان و سر و روده‌ها و کون و ریه‌ام روی هم
چیزی نیستم که بیارزم به یک روز از هوشیاری‌های آگاه و گویای کس‌ام که در حواشی شهروندی نام‌اش را پیچیده‌اند لای منگنه‌ی کودک و کیر.

Monday, October 21, 2013

A*SH*N*A:FIRUZEH MIZANI فـيروزه مـيزاني


فـيروزه مـيزاني

از كتاب حسودي به سنگ



مرا صدا مي زنند مرا
عبور درهم نام ها
و بادبان ها
از باغ هاي گمشده
صندوق ها و سردابه هاي سنگين
آيينه ها و آيين هاي شكسته
آن جا كه نبوده ام

و من اين جام
مشرف ِ ايشان
بي رنگ بي حوصله
پيچيده در ترمه ي ابريشم
رو به بار نخل
و بازتاب تيره ي كافور

مرا كشنده اي ست كه آويز ارتفاع من ست
و دهانش مدامِ هول ِ گريه مي گيرد

مرا كه روي شانه هاي ايشان
هي برده مي شوم
هي باز مي گردم
عصر مي شوم
صبح مي شوم
شام مي شوم
تا باراني از نگاه ها
كه با ارتفاع مي گيرد
هر بار
كه بريزد

اما و تا هرگز
چتر سنگي ام را
كسي نمي گشايد

Wednesday, August 14, 2013

A*SH*N*A:ROYA TAFTIرویاتفتی

اتاق شیشه ای

رویا تفتی Roya Tafti
A*SH*N*A
کتاب ها
 ایه های پوست ,خیام ,١٣٧٦ 
---
من در اتاق شیشه ای زندگی می کنم
من در اتاق شیشه  ای خیانت می کنم
من در اتاق شیشه  ای خواب خیانتم را می بینم

در اتاق شیشه  ای فکر می کنم  فکر می کنم
هر روز به یک نتیجه می رسم
خیانت در اتاق شیشه ای راحت نیست
این یکی دگردیسی من است و خیانت نیست
خودش زمینه را فراهم کرد

در اتاق شیشه ای، شیشه  ای  ام
بچرخم رنگ های روشن تری از هر طرفم ساطع می شود
من، شیشه  ای
اتاق، شیشه  ای
چرخ، شیشه  ای
چیزی که به مردم و چشم های تو می رسد
سال های دوری است
چند تایی خط شکسته بسته که نه
عبوری است

  Roya Tafti
Tr; Fereshteh Vaziri Nasab


I live in a glass room
I betray in a glass room
I dream of my betrayal in a glass-room 
I go on thinking and thinking in my glass- room
coming upon the same result every time
It’s not easy to betray in a glass room
It’s rather a metamorphosis than betrayal
Indeed, he himself provoked me to do that

In a glass room, I am glassy
If I rotate
Lighter colors
Will radiate from my sides
I’m glassy
The room‘s glassy
The wheel’s glassy
What strike your pupils and your eyes
Are the years of separation
A pair of unfinished, broken line
Which never become a passage


A*SH*N*A:FERESHTEH PANAHIفرشته پناهی




 Fereshteh Panahi فرشته پناهی 
A*SH*N*A
زاده ی ٩ بهمن ١٣٥٣ تبریز 
٢٩ ژانویه ١٩٧٤
کتاب ها 
...


پیراهنی رقصان
سر در مغازه .
فروشنده ی سیاه پوش
---
قطره
فرو افتاد
بر بال پروانه لکه ای کبود

Sunday, August 4, 2013

A*SH*N*A:MANIJEH SAMADIمنیژه صمدی




همانند عقابی که لانه اش را باد کوبید
جوجه هایش را بُرد
و جفت اش مُرد
هفتصد سال هم بگذرد شاه بالم سبز نخواهد شد

***
منیژه صمدی

Tuesday, July 30, 2013

A*SH*N*A:RIRA ABBASIریراعباسی


A*SH*N*A

ری را عباسیRira bbasi
خرم اباد ١٩٦٣

بازوی چپم مقداری قلب دارد
و سر سوزنی زنی درمن راه می رود
رونده ای که به دیوار می پیچد وُ به دیوار می خزد
ایست می دهم
دیوار
در من سر زمینی پا برجا
ایست
کمی آن طرفتر زنی از دیوار بر می خیزد
بازوی چپم را می گیرد
شاید مقداری زن
از ساتن خاکستری روسریش دیوارهایم را آوار کند .

ری را عباسی

Friday, July 26, 2013

A*SH*N*A:GHODSI GHAZI NUOORقدسی قاضی نور

A*SH*N*A

قدسی قاضی نور

“!تنهایی، بی تو نبودن نبود
!تنهایی، با خود نبودن بود”

قدسی قاضی نور
١
شادی ام را می شکنی 
که با آن چه بسازی ؟
گیرم زخمی تازه 
میان این همه زخم 
٢
با تو روزها
 یک  خط آبی کوتاه 
بی تو 
یک خط دراز سیاه 
٣
آموختم در انتهای سفر
 هر چه  نزدیک تر به تو 
آسمان آبی تر 
٤
شکستن یک دل 
چقدر توان می خواهد مگر 
که پنداشتی 
آن که قوی بود تو بودی