Thursday, November 25, 2010

A*SH*N*A:NAHID KABIRIناهیدکبیری

NAHID KABIRI
Poet and Writer
b.3 Azar 1335/24 November 1956,Kermanshah,Iran
OEUVRES:
Yalda
Moments in the wind
Autumn wishes
Duskees
In praise of the sun
Rainy fridays(story)
Scattered happiness
Design for stone,note for starling
Telling with you(Oral Poetry)
Sweet dream,blue dress
+
Make up from home to stage
.
The day they shared love
They gave you
The flight
And to me
The cage.
Sky is hidden
From behind the bar
And I won't see
Blue trace of your foot
from:SCATTERED HAPPINESS
روزی که عشق را
قسمت می کردند
پرواز را
به تو دادند
قفس را به من.
از پشت میله
آسمان پیدا نیست
تا جای پی ابی ات را
تماشا کنم
ناهید کبیری: دلخوشی های پراکنده
از آثار دیگر شاعر :
یلدا
لحظه ها در باد
آرزوی پاییزی
غربی ها
در ستایش خورشید
جمعه  های بارانی (قصه)
طرحی برای سنگ،شرحی برای سار
با تو گفتن(شعر شفاهی) 
رویای شیرین،پیراهن آبی
و
آرایش و گریم از خانه تا صحنه 

A*SH*N*A:EFFAT KIMIAI,s LOVER SPRINGSعفت کیمیایی

فارسی/انگلیسی 
 
EFFAT KIMIAI,
poet and writer
b.SHAHRUD,IRAN, 5 AZAR 1329/NOVEMBER 26,1950
OEUVRE:

کتاب ها :وعده ی ما آسمانی بود ،دارینوش ١٣٧٣آفتاب به سینه ام سنجاق می شود ،ثالث ١٣٨١



Our promise was the blue sky
.....
BY THE SIDE OF DEATH
I CRY SOMETHING
LIKE LIFE
ناگهان
مجنون شد
بید


  • Faramarz Soleimani مجنون ناگاهان انکار وقت در بی وقتی .صیقلی و تراش یک هایکوی ناب را دارداما به یک قصیده می ماند

شعر عفت کیمیایی شعری سا ده با عاطفه یی مادرانه نسبت به آدم ها ,اشیا و لحظه هاست که زمانی طولانی همراه شعر همروزگار ایران و پا به بای شاعران آن آمده است
-ف.س-
بخار

می شوی

به وقت ِ کافور

آینه

رصد می کند

جان ِ دوباره را

عفت کیمیایی :
پرتاب در نوشابه
پوستر بهار
صندلی های پلاستیکی
و پیشخوانی پر از ساندویچ و اعداد
داشتم می گفتم بله
با پیراهنی از غبار و خاکستر به خانه آمدیم
بالاتر از آسمان خودمان
 فوت زدیم
ستاره ها جرقه زدند
در نوشابه را به آسمان خودمان چسباندیم
هورا...ما هم ماه داشتیم
داشتم می گفتم بله
ما با فروردین های خودمان عاشق می شویم
اگر نه ماه کجا و آسمان من و تو

Wednesday, November 10, 2010

A*SH*N*A:FERESHTEH RAISDANAEE's WISHفرشته رییس دانایی




French / English/Farsi(?)
FERESHTEH RAISDANAEE
b.19 Aban 1334/Nov 10,1955,TEHRAN,IRAN

J'AMERAIS BIEN IMAGINER VIVRE DANS UNE MONDE OU IL N'Y A PLUS DE PAUVRETE.
CETTE IMAGINATION M'AMENE A DONNER LA MAIN A CEUX QUI SONT EN TRAIN DE LA REALISER.
UN JOUR,ON Y ARRIVERA.
JE N'EN AI PAS DOUTE
                                        F.R.
I would like well imagine to live in a world
where there is no more poverty.
This imagination leading me
to extend hands to those
who are in pace of realizing it.
One day there arrives
I have no dout
                      Tr.F.S.