فـيروزه مـيزاني
از كتاب حسودي به سنگ
مرا صدا مي زنند مرا
عبور درهم نام ها
و بادبان ها
از باغ هاي گمشده
صندوق ها و سردابه هاي سنگين
آيينه ها و آيين هاي شكسته
آن جا كه نبوده ام
و من اين جام
مشرف ِ ايشان
بي رنگ بي حوصله
پيچيده در ترمه ي ابريشم
رو به بار نخل
و بازتاب تيره ي كافور
مرا كشنده اي ست كه آويز ارتفاع من ست
و دهانش مدامِ هول ِ گريه مي گيرد
مرا كه روي شانه هاي ايشان
هي برده مي شوم
هي باز مي گردم
عصر مي شوم
صبح مي شوم
شام مي شوم
تا باراني از نگاه ها
كه با ارتفاع مي گيرد
هر بار
كه بريزد
اما و تا هرگز
چتر سنگي ام را
كسي نمي گشايد
از كتاب حسودي به سنگ
مرا صدا مي زنند مرا
عبور درهم نام ها
و بادبان ها
از باغ هاي گمشده
صندوق ها و سردابه هاي سنگين
آيينه ها و آيين هاي شكسته
آن جا كه نبوده ام
و من اين جام
مشرف ِ ايشان
بي رنگ بي حوصله
پيچيده در ترمه ي ابريشم
رو به بار نخل
و بازتاب تيره ي كافور
مرا كشنده اي ست كه آويز ارتفاع من ست
و دهانش مدامِ هول ِ گريه مي گيرد
مرا كه روي شانه هاي ايشان
هي برده مي شوم
هي باز مي گردم
عصر مي شوم
صبح مي شوم
شام مي شوم
تا باراني از نگاه ها
كه با ارتفاع مي گيرد
هر بار
كه بريزد
اما و تا هرگز
چتر سنگي ام را
كسي نمي گشايد
No comments:
Post a Comment