لیلی گلزار
- که مثل هیچ کس نبود
-------------------------
جان شاعر !
خواب دیده بودی ،که کسی میآید.....
آری عزیز ،کسی آمد ...
کسی که شاید تعبیر زنانه خواب تو بود .....
کسی که مسل هیچ بنی بشری نبود
یعنی جهان چنانی به خود ندیده بود
کسی که از هیچ کس نمی ترسید.....
کسی که از خدا هم نمی ترسید....
کسی که با چشم های بسته
به سادگی توانست هزاران نفر را
از میلیون ها کم کند
********
آری جان شاعر
وقتی تو بودی ....
همه چیز سر جای خود بود
اصلا زندگی خوش بود
حتا مزه پپسی ،باغ ملی ،سینمای فردین ....
اما ناگهان ....وقتی تو پله ها را جارو کردی
و شیشه پنجره هارا شستی
بسیاری رفتند و هرگز دو باره باز نگشتند
تو نبودی که ببینی
حتا بزرگتر ها هم در خیابانها گم شدند
کسی آمد ....،
کسی آمد و هیچ کس جلوی آمدنش را نگرفت
هیچ کس دست بندش نزد
و به زندانش نینداخت.
************
کسی آمد اما ....
سفره ای نینداخت
نانی قسمت نکرد
شربت سیاه سرفه ای به کسی نداد
حتا نمره مریز خانه ها هم قسمت نشد
و دیگر سینمای فردین را هیچ کس ندید
آری کسی آمد که ....
کمر ها را تا کرد
دلها را شکست ...
می خانه ها را بست ....
نفس گلهای اطلسی را برید
شناسنامه ها را باطل کرد
... فردین را خانه نشین کرد
و میلیونها نفر را آواره کرد
***********
کسی آمد که آزادی را به باد داد
وسهم هیچ کس را هم نداد
شعری از لیلی گلزار
No comments:
Post a Comment